هستی ساداتهستی سادات، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

فندوق کوچولوی مامان وبابا

دختر من ...

 سلام عزیزم ببخشید که اینقدر طول کشید تا وبلاگتو  آپ کنم آخه خیلییی شیطون و بامزه شدی وهمه وقت مامان و  پُر میکنی ومن وقت نمیکنم برات بنویسم خدارو با هر بار نگاه کردنت شکر میکنم خوشحالم که دختری مثل تو دارم دختری مهربون و زیبا و بازیگوش و هر جا که شما هستی اونجا پُر از شور و عشق هست و همرو سرگرم میکنی با بازیگوشیها و شیرین زبونی هات حرف زدنت خیلییی خوب شده و خیلی بامزه حرف میزنه و هر چی بگیم مثل طوطی تکرار میکنی  خیلییی پارک و دوست داری و هر وقت نزدیک پارک میشیم جییییغ میکشی و دست میزنه و ذوق میکنی و تند تند میگی سُرسُره دخترم دیگه بزرگ شده و میتونه در و باز کنه و بره بیرون یه روز که میخواستیم بریم بی...
30 خرداد 1392

این روزها ...

سلام نازگل من خوبی مامان   میدونم بعضی وقتا عصبانی میشم ولی میخوام بدونی به اندازه تموم دنیا دوست دارم میخوام بدونی نفسم به نفست بنده میخوام بدونی زندگیم با وجود تو معنا داره عاشقتمممممممممممممممممممممممممممممممم جونم برات بگه خیلی ماشاالله عاقل شدی ...خدایی بچه های امروزی خیلی بیشتر از بچگی های ما میفهمنا....دنیا پیشرفت کرده دیگه...عقل بچه ها هم بیشتر شده   کلمات زیادی رو میگی ولی هیچ کلمه ای به اندازه گفتن کلمه مامانی از دهنت منو خوشحال نمیکنه    هستی مامان چند روزیه خیلیییی اخلاقت بد شده همش داری جیییغغغ میکشی فک کنم به خاطر دندونت باشه چون لثت س...
13 خرداد 1392

هستی و بازی ...

دخترک خیلییییی بازیگوش و شیرین شدییییی و من فقط دارم لذت میبرم از داشتن گلی مثل تو و وقتی توی یه جمعی هستیم همه توجهشون به شماست و شما هم با شیرین کاریهات دل همرو میبرییییی و همه عااااااااشقتن   کار هر روز ما اینه که بریم پایین خونه مامان بزرگ ( مامان بابا) و شما تو حیاطشون بازی کنی خیلییییییی دوست داری اینم چند تا عکس اینجا مثلا خجالت کشیدی عاشق اینی که بری تو یخچال     ...
8 خرداد 1392

15 ماهگیت مبااااااااااارک ...

  واییییییییییییی باورم نمیشه خدااااااا .......هستی من 15 ماهش شد!!!!!!! 15 ماهه که من مادر شدم!!!!!!! خیلی حس خوبیه میخوام داد بزنم و بگم خدایااااااااااااااااا شکرتتتتتتتتتتت من و لایق مادر شدن دونستی .... خدایا کمکم کن کمکم کننننننننننننننن که بتونم دخترمو ...عزیزتر از جانم رو خوب تربیت کنم .... خدایا هستی منو هیچ وقت تنها نزار خودت پشت و پناهش باش ....آمین ثانيه ها رحم كنين من مادرم اهسته حركت كنيد بذارين منم بهتون برسم اهسته  حركت كنين مي خوام از بودن كنار كوچولوي دلبندم لذت ببرم ثانيه ها ثانيه ها لعنت بر شما اهسته ...     ...
3 خرداد 1392

این روز های ما ...

سلام دخملی شیرین من واااای که نمیدونم از کجا شروع کنم شیرین کاریهاتو و کارهای بامزتو تمام روزام پر شده از تو و کارهای تو من هر روز عاااااااااشق تر میشم وقتی صدام میکنی با اون لحن زیباااات میگی مامانی و من میگم جوووونم و این صدا کردنهات همینطور پشت سر هم و من بعد از هر کدومش میگم جوووونم و این برای دوتامون خیلیییییییییی لذت بخشه و دیگه برامون عادت شده و همش داریم این کارو میکنیییییییم و من وااااااااااااقعا عشق میکنم  با هر بار صدا کردنت و دلم میخوااااااد بخورمت تمام کلمات و بعد از ما با لحن بامزه خودت تکرار میکنی و هر کاری هم که انجام میدیم شما زوذی اون کارو انجام میدی دختر حرف گوش کنم هر کاری بگم انجام میدی مثلا این آشعال ...
28 ارديبهشت 1392

بازی تو حیاط مامان بزرگ ...

سلام دخملکم خونه مامان بزرگ (مامان بابا) کنار خونه ماست و ما هر روز غروب میریم اونجا و شما تو حیاط کلیییییی بازی میکنی اینم نگین جووووووووون که خیلیییی خیلیی دوسش داریم و اونم خییلییی شمارو دوست داره و مادر خوانده شماست و شما هم داری بوسش میکنی   ...
23 ارديبهشت 1392