دختر من ...
سلام عزیزم ببخشید که اینقدر طول کشید تا وبلاگتو آپ کنم آخه خیلییی شیطون و بامزه شدی وهمه وقت مامان و پُر میکنی ومن وقت نمیکنم برات بنویسم
خدارو با هر بار نگاه کردنت شکر میکنم خوشحالم که دختری مثل تو دارم دختری مهربون و زیبا و بازیگوش و هر جا که شما هستی اونجا پُر از شور و عشق هست و همرو سرگرم میکنی با بازیگوشیها و شیرین زبونی هات
حرف زدنت خیلییی خوب شده و خیلی بامزه حرف میزنه و هر چی بگیم مثل طوطی تکرار میکنی
خیلییی پارک و دوست داری و هر وقت نزدیک پارک میشیم جییییغ میکشی و دست میزنه و ذوق میکنی و تند تند میگی سُرسُره
دخترم دیگه بزرگ شده و میتونه در و باز کنه و بره بیرون
یه روز که میخواستیم بریم بیرون آمادت کردم و بعد رفتم تو اتاق خودم آماده بشم و یهو دیدم صدات از تو راه پله میاد و رفتی در آسانسور میزنی و میگی (آسانسو) دَدَ اومدم دیدم بعلهههه در و باز کردی و رفتی بیرون دخترم دیگه بزرگ شدی و میتونی در و باز کنی و بری بیرون
تو شدی تمام آرامش زندگیم واقعا بوی تنت بهم آرامش میده دخترم