حمام...
غلت زدن...
اولین غلت زدنت تازه از خواب بیدار شده بودی تاریخ 1391/4/1 قربونت برم دخت نازم ...
نویسنده :
مامان هستی
19:40
من میشینم...
عکس...
سلاااام دخترم خیلی وقته نیومدم اینجا تا کارای شیرین و عکسای نازتو بزارم الان میخوام برات بزارم کالسکه و روروئک سواری تو حیاط مامان بزرگ ...
نویسنده :
مامان هستی
19:59
4 ماهگی...
دختر کوچولوی ما 4 ماهه شد و این 4 ماه ی که گذشت هر لحظه اش شیرین تر از لحظه ی قبل بود اما حیف که چه زود گذشت... ولی بزرگتر شدن و دیدن کارهای شیرین و جدیدی که روز به روز یاد میگیری به زود گذشتن تمام اون لحظات شیرین می ارزه... همیشه برات بهترین ها رو آرزو دارم عزیز دلم خیلی بازیگوش تر شدی . دوست داااااارم دخترم ...
نویسنده :
مامان هستی
19:11
اسباب کشی...
سلام چند وقتی که مشغول اسباب کشی هستم نمیتونم بیام اینجا اومدیم خونه خودمون :)))))
نویسنده :
مامان هستی
22:03
شب ارزوها...
مهربان من ! در این شب نورانی که بارش باران لطفت کویر دلم را سبز و بهاری می کند آنقدر دعا می کنم و آنقدر منتظر می مانم که روزی به او برسم... شاید آن روز این ذوق و شوق را نداشته باشم ولی مطمئنم از این صبرم و نتیجه ای که خواهم گرفت خنده بر لبانم خواهد نشست... اما... خدای من آن روز را زود برسان که برای داشتنش زود بودن برای تو، برای من دیر نباشد... اللهم عجل لولیک الفرج ...
نویسنده :
مامان هستی
12:20
بازم عکس...
دخترم من عاشق اینم که یکسره ازت عکس بگیرم :) ...
نویسنده :
مامان هستی
12:29