سفر به تهران...
سلام
پنجشنه ظهر راه افتادیم به سمت تهران شما اولش خیلیییی دختر خوبی بودی ولی رسیدیم تهران تو ترافیک دیگه کلافه شدی و بقلم نمیموندی همش نق میزدی خب بهت حق میدم گلم خسته شده بودی
برگشت باز از وسطای جاده شروع کردی به اذیت کردن یاد گرفته بودی داشبوردو باز کنی میرفتی وایمستادی جلوش و بازش میکردی و میخاستی همه وسیله های توشو بریزی بیرون و تا نمیزاشتم جیغ میکشیدی و میووردم تو بقل خودم هی کیگفتی باز باز یعنی برم درشو باز کنم
خلاااصه که خوب بود خوش گذشت
اینم چند تا از عکسا
تازه راه افتادیم وبابایی رفت عابر بانک شما زودی رفت پشت فرمون
تو راه یه جا وایستادیم یه کم استراحت کنیم و اونجا رودخونه داشت و کلی ذوق کردی و همش میگفتی آب بازی
اینم از داشبورد
اینجا هم رفتیم لواسان و نهار خوردیم اونجا هم رودخونه داشت و فقط میخواستی بری تو اب هی میگفتی آب بازی آب بازی و هر کاری میکردم مسیرتو عوض کنم نمیشد و جیغ میکشیدی اب بازی اصلا نفهمیدم چی خوردم
نصف عکسا هنوز به دستمون نرسید بگیرم میام براتون میزارم