فندوق کوچولوی مامان وبابا

این روزا خیلی حس خوبی دارم واقعا از دیدن تو و کارای بامزت لذت میبرم و تمام خستگی از تنم میره دختر من خیلیییییی خانووم شدی و آروم البته بعضی وقتها به خاطر دندونت یه کم بی قراری ولی در کل خیلیییییییی خوب شدی ماشالاااااااااا  و اما عکسای دختر گلم قربون اون انگشتِ اشارت که همش به خاطر دندونت تو دهنته اصلا تل دوست نداری هستی و عروسکش فدای ذوق کردنت   ...

  سلام به دختر شیرینم اول از همه میخوام خدارو شکر کنم به خاطر وجود هستی تو زندگی ما واقعا دارم از بودن در کنار دخترم وبزرگ شدنش لـــــــــــــذت میبرم خوب و اما این روزهای هستی کلماتِ جدیدی یاد گرفتی : عَتس=عکس آب=آب بووووا=جوراب دیدی=دیدید (ماشین اسباب بازی) و اینارو هم که قبلاََ میگفتی: دَتس=دست بابا=بابا تیش=جیش بَق=برق   میگم گوشت کو؟ گوشتو نشون میدی جدیداََ هم قهر میکنی و سرتو میزاری زمین خییلیییی دوست داری خودت غذا بخوری تا غذارو میزارم پیشت اینقدر ذووووق میکنی و پیشی میشی و قشنگ مثل یه دختر گل غذاتو میخوری فعلا همینارو یادمه هستی روز با روز دار...

امروز با بابایی رفتی آرایشگاهی که بابایی میره تا موهاتو مرتب کنی اینقدر گریه کردی و سرتو تکون دادی تا کارت تموم شد ...

هوووورررااااااا مبااارکت باشههههه گلم 2تای بالایی سمتِ چپیه تازه لثت پاره شده و سرش داره میاد بیرون ولی راستیه لثت سفید شد و هنوز بیرون نیومده الهیییییییییی بمیرم دختر ناااااازم همش انگشت اشارت تو دهنته ...

سلام به دختر نااااااااازم الان چند روزیه که میگی دتس (یعنی دست) قرونت برم من هر لقمه غذا که میخوری 10 بار میگی بَه بَه بَه بَه ایییییی جووووووووونم عزیییز مامان ...

هووووررررااااااااااا دومین مرواریدت هم در اومد مبااارکت باااشه عسل مامان 1391/10/24 هستی سادات جان تا این لحظه ، 10 ماه و 22 روز و 2 ساعت و 58 دقیقه و 44 ثانیه سن دارد ...

قربونت برم که عااااااشق پستونکی ...

  این لباس و خاله مصی یکی از دوستای گلمون برات خرید دستشون درد نکنه خیلیییی خوشگله ...

 6 شهریور تولد مامان جون (مامان من)  بود خیلی خوش گذشت اون روز مامان جون شمارو برده بود دکتر منم خونه رو تزیین کردم و دوستاشو دعوت کردم و سوپرایزش کردم خیلیییی خوب بود مامان جون و بابا جون (مامان و بابای مامانی) دایی بنیامین تولدت مبارک مامان جونم ایشالا تولد 120 سالگییییییت ...